نوشته اصلی توسط
parr
من دچار دوقطبی شدم همش به مسیر فکر میکنم اما روی اون نمیمونم هی ازین شاخه به اون شاخه میکنم دوست دارم زود ب نتیجه برسم درحالی ک میدونی امکان پذیر نیست چیزای بدو خوب میدونم اما باز میخام باور نکنم اینا بدن واقعا دنباله یه معجزم ولی میدونم نمیشه خسته ام واقعااا از لحاظ فکر خستم از همه جا روم فشاره دیده نمیشه ولی کم بودام تو زندگی بر طرف کردنشون دیدن چیزای ک دوست ندارم ببینم ولی میبینم کاری از دستم بر نمیاد جلوشو بگیرم ناراحتم کرده دیگه توان تصمیم گرفتنو ندارم انگیزمو دارم از دست میدم نمیدونم حسمو چی بگم راجبش از کجاش بگم هیچ چیز حالمو خوب نمیکنه حتی اگه چیزای ک دوست داشتمو بدست بیارم باز خوشحالم نمیکنه نمیدوم چرا فقط میخام فراموش کنم خانواده دارم ی جای دور تنها زندگی کنم و خیالم راحت باشه کسی منتظرم نیست خیالم راحت باشه کسی نیست ک وابستش باشم و همش فکر پیشش باشه هیچکسو میخام نداشته باشم این تنها چیزیه ک بش فکر میکنم ارومم میکنه هرکاری میکنم فراموشش کنم نمیشه و همش باعث سردیم نسبت ب مسایلم شده